آن صورت از معرفت که امروز در جهان تشیّع، با نـام «حکـــمت» خوانده میشـود، نـه عینا فلسفهی مدرَسی پیشین است و نه عرفان مصــطلح، و نه علــم کــلام؛ و در عـین حـال هــمهی اینها نیز هـست. شـکلگـیری این نظام معرفتی مرهون تلاشهای گـروهی از عالـمان و حکــیمان بزرگ است که کثـیری از آنهـا عـلاوه بر مـهـارت در فـنون فلـسفه، از دیگر دانــشهای سنتـی وعلیالخـصـوص از عـلوم شرعی نیز حـظّی وافـر داشتند. یکی از روشــنتریــن چـهــرههـــای ایــن جـریـان، «میرداماد» است؛ وی از حکمای نامدار عصر صفوی بود که با ظـهور خود در حـوزهی فکری اصفهان، فلسفه را متحول ساخت. میرداماد با در هم آمیختن مـبانی فلسـفهی مـشّاء و جـلوههای اشــراقی و با اسـتفاده از تعالـیم اعتقادی شـیعی، نظام فلسفی نوینی ارائه نمود که خود، آن را «حکمت یمانی» نامید.